هویت بصری
هر سیستم ارتباطی متشکل است از سمبلهایی که ساخته بشر هستند، علایم و سمبلهایی که ما بدان زبان وکلام میگوییم، در روزگارهای پیشین به صورت رشتهای از تصاویر ساده ترسیم میشدند و این تصاویر ساده نتیجه محسوسات بشر بودند. هرچه ترکیب اولیه این سیستمها سادهتر باشد، فراگیری محتویات خبری آنها که به شکل علایم رمز درآمده، آسانتر است. این علایم رمز هریک دارای معنای خاص است و کل سیستم آنها نیز بر اساس قواعد نحوی خاص استوار شدهاست.
بیان با تصویر و یا زبان بصری در مقایسه با کلام، به مراتب جهان شمولتر است و از این رو بررسی مشکلات و مسائل مربوط به آن دارای اهمیتی ویژه است. ولی باید در نظر داشت که کلام از نظر ساخت، یک تمامیت منطقی دارد و به همین دلیل روش یادگیری و فهم آن میتواند بسیار روشن و مشخص باشد، درحالی که زبان بصری از این نظر به مراتب بغرنجتر است و اگر سعی کنیم با آن عیناً همانند کلام برخورد کنیم، تلاشی بیهوده کردهایم.
بعضی از خصوصیات پیام های بصری
انسان تمایل دارد که ساخت کلام و گفتار را با ساخت بصری مربوط کند. علت این تمایل کاملا قابل فهم است و یکی از دلایل عمده آن ناشی از طبیعت بشر است. کلیه اخبار و اطلاعاتی را که ما به صورت تصویر دریافت می کنیم به سه نوع کاملا متمایز از یکدیگر می توان تفکیک کرد. نخست اخبار بصری که به صورت سیستم سمبل ها با صور رمزی گوناگون هستند.دوم اخبار بصری که حالت بازنمایی یا شبیه سازی از محیط خارج را دارند که در نقاشی، عکاسی، پیکرتراشی و فیلمبرداری و غیره ظاهر می شوند و سوم آنهایی که انتزاعی هستند و در واقع زیرساخت هر نوع تصویری از این جنبه انتزاعی برخوردار است. اشکال انتزاعی در همه چیزهایی که می بینیم به صورت طبیعی وجود دارند و گاه نیز به منظور ایجاد تاثیری خاص در ساخت نهایی یا اسکلت بندی اولیه یک تصویر به وسیله سازنده اش به وجود می آیند.
سمبل ها در واقع علایم یا رمزهای بصری هستند و به تنهایی دنیای وسیعی را تشکیل میدهند. این رمزهای بصری برای نشان دادن حرکات و افعال و جهات مختلف به کار میروند و یا به عنوان علایم مشخصه سازمانها و تشکیلات گوناگون اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرند. سمبل ها دارای انواع بسیاری هستند. سمبلهایی که جزییات در آنها حفظ شدهاست و در واقع شبیه به بعضی اشیا و پدیدههای موجود در جهان هستند و نیز سمبلهایی که کاملا انتزاعی هستند و به خودی خود فاقد هرگونه خبر میباشند. معنای سمبلهای کاملا انتزاعی را باید مانند زبان آموخت. آدمی برای ثبت وقایع و حالات و تجربیات خود، راه دشواری را به تدریج پیموده است که سرانجام او را به زبان نوشتاری رسانده است. در آغاز، کلمات با تصویر نشان داده میشد و در جایی که این امر ممکن نبود از سمبلها و علایم انتزاعیتر استفاده میشد. نگارش به تدریج در این جریان تکامل یافت، رفته رفته استفاده از تصویر در نوشتن به کلی منسوخ شد و جای خود را به سمبل ها و رمزهایی داد که فقط مبیّن اصوات یا آواهای گوناگون بودند. برای ترسیم این نوع علایم نیاز به مهارت خاصی نبود و بسیار سادهتر از نگارش به وسیله تصویر بود.
کسب سواد در زبانی که از سیستم سمبل های آوایی بهرهمند گشته به علت سادگی زیاد، به مراتب سهلتر است. به این سمبلها اصطلاحا الفبا میگویند و شماره آنها، در بسیاری از زبانهایی که از این کیفیت برخوردارند، اندک است. ولی زبانهایی هستند که هنوز هم از حد سمبلهای تصویری فراتر نرفتهاند. مثلا در زبان چینی که به شکل ایدئوگرام(ideogram) یا اندیشه نگار، باقی مانده است. تعداد سمبلهای موجود از هزار متجاوز است و سوادآموزی همگانی برای آنها مشکلی خاص ایجاد کرده است. در زبان چینی برای لفظ نقاشی و خطاطی یا نوشتن، از یک کلمه مشترک استفاده میشود و این موضوع نشان می دهد که چینیها میدانند نوشتن در زبان کم و بیش احتیاج به همان مهارتی دارد که در نقاشی و صورتگری، ولی در خطی که از تصاویر برای نگارش استفاده می شود، تصویر به معنای دقیق کلمه وجود ندارد، این تصاویر به قول گرگوری(R.L.Gregory) در واقع کاریکاتوری است از کاریکاتور چشم هوشمند، (the intelligent Eye). با آن که این رموز و علایم جز مهمی در شیوه ارتباط بصری هستند، کار ویژه آنها با زبان متفاوت است و در نتیجه اگر بخواهیم برای آموزش بصری از ساخت زبان و کلام الگوبرداری کنیم کاری بی حاصل خواهد بود. در هر حال، سمبل یا رمز در آموزش بصری عاملی بسیار نیرومند و مهم است.
در ترکیب بندی پیام های بصری، دو نوع دیگر از ساخت بصری هم وجود دارد و دانستن کار ویژه آنها در جریان به وجود آوردن آثار بصری حائز اهمیت است و اگر به درستی بدانیم که دیگران چه نوع برداشت و تفسیری از آن خواهند داشت گام مهمی در راه ارتباط بصری برداشته ایم.
نوع دوم ساختهای بصری، صورت بازنمایی یا شبیهسازی از دنیای خارج را دارد. این نوع آگاهی به وسیله تصویر به طور حتم ناشی از تجربیات مستقیم ما از واقعیت است که می تواند از محسوسات ظاهری فراتر رود. افراد بسیاری از چیزهایی را که شخصا قادر به لمس و تجربه مستقیم آن نمی باشند از طریق این گونه تصاویر و شکل ها و مثال ها می آموزند. البته توضیحات کلامی تا حدودی در شناساندن پدیدهها موثرند ولی تصویر دارای کیفیت دیگری است. تصویر یک فیل و یا نوعی ماشین، بیننده را بی وقفه از شکل ظاهر آنها مطلع می سازد. حال آنکه فهماندن مطلب از طریق کلام، که در واقع یک سیستم تبدیل به رمز شده است، مخاطب را ملزم می سازد که به نوبه خود برای درک معنای آنچه بیان شده است به طور ذهنی کلام را رمزگشایی کند و این امر موجب تاخیر در درک مطلب می شود.
خلاصه آنکه گاهی برای فهمیدن کار یک پدیده، دیدن آن و یا دیدن تصویری از آن کافی است. سیستم دیدن دارای دو وجه است و میتوان آن را به نحوی دیگر نیز تعبیر کرد. هر چیزی را که میبینیم و یا طرح آن را ترسیم میکنیم از عناصر بصری اولیه و نیروهایی که بر حس بینایی ما اثر میگذارد تشکیل یافته است که مانند اسکلتبندی زیرین آن است، این عناصر و نیروها معنا و محتوای تصویر است و نیز چگونگی واکنش ما نسبت به آن فوقالعاده حیاتی و جز جدایی ناپذیر همه آن چیزهایی است که می بینیم، صرف نظر از اینکه آن تصویر واقعگرایانه باشد و یا انتزاعی، این عناصر و نیروها انرژی خالص و ناب بصری هستند.
آخرین نوع از شکلهای بصری شاید از همه مشکلتر و بیش از همه برای رشد سواد بصری مهم باشد. این نوع در واقع زیرساخت و ترکیب بندی ساده و اولیه یا انتزاعی پیامهای بصری است، به عبارت دیگر پیامهای خالص بصری است. آنتون ارنتسواک(Anton Ehrenzweig) نظریهای درباره هنر مطرح کردهاست که مبنای آن، جریان اولیه مشاهده کردن و رشد در آدمی می باشد و مربوط به مراتب آگاه و ناخودآگاه (the preconsious) یا ثانویه ذهنی می شود.
دیدن یک عمل طبیعی است و حتی فهم یک پیام بصری یا تصویر نیز تا حدودی به صورت طبیعی انجام میشود ولی اگر جویای کارایی تاثیر بیشتر این دو عمل باشیم، فقط به وسیله تحصیل در این رشته ممکن است به آن دست یافت.
بخش بزرگی از ارتباط بصری به تصادف و یا نیروی کشف و شهود طراحان سپرده میشود و این موضوع دو دلیل دارد؛ نخست آنکه هنر از صنعت جدا شده است و دیگر اینکه طراحی توانایی نقاشی و ترسیم به استعداد و آموزشی نسبتا طولانی و ویژه نیاز دارد.